Friday, October 29, 2010

هشت



شمع را تا نفسی هست بجا، باید سوخت
 
بی‌دل دهلوی
بازی با نور و سايه‌ها
عكس از: ن . الف

Friday, October 22, 2010

هفت


بوی آدمی گرفته‌اند اينها. سيگار هم بوی آدمی دارد. ته سيگار وقتی توی زير سيگاری له می‌شود، مثل ما می‌شود

خانه روشنان / هوشنگ گلشيری
سلف پرتره از: ن . الف

Friday, October 15, 2010

شش



و ما، از حفره‌ای به حفره‌ی ديگر می‌شتابيم. و ما تا ابد، پيدا نمی‌شويم. گمگشته‌ی خانه‌زاد خواب‌های آشفته؛ ما هيچ‌وقت پيدا نمی‌شويم
 
عكس از: ن . الف
اصفهان، مهر 89

پنج



روزی که رفت بر باد ، روزی که ماند در یاد
سلف پرتره

چهار



نيمه‌ی تاريك ِ ما
ه
ه
عكس از: ن . الف

Sunday, October 10, 2010

سه


فكر می‌كنم هميشه، هر جا، يك چيزی هست كه پيدا نيست، مثلن پشت درخت‌ها _ حالا اگر هم شب نباشد، نباشد _ خوب چيزی هست، يا حالا و پشت اين پرده‌های كشيده‌ی شده‌ی پنجره‌ی بسته‌ی من

نمازخانه‌ی كوچك من / هوشنگ گلشيری

سلف پرتره از: ن . الف 

Saturday, October 9, 2010

دو


اينجا
دريچه‌ايست
و پروانه‌ای
كه پر پر
می‌شود
.


عكس از: ن . الف

يك




پرده افتاد
صحنه خاموش
...
و من
كه بازيگر مات اين صحنه بودم
...
شگفتا!‏
كه را بخت ِ آن داده‌اند
كه چون من
تماشاگر بازی ِ خويش باشد؟
ه . ا . سايه


عكس از: ن . الف